نگین خانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری. آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند: زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگند ولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال. ازرقی. نگین دان او را چه زود وچه دیر گهی کرد بالا گهی کرد زیر. نظامی. ، انگشتری. (فرهنگ فارسی معین). - نگین دان زمرد (زبرجد) ، یعنی ماه، و بعضی کنایه از فلک گویند، و اول اصح است، چنانکه نظامی گوید: مه که نگین دان زبرجد شده ست خاتم او مهر محمد شده ست. و حکماگویند رنگ ماه سبز است بنابراین او را نگین دان زبرجد گفته اند. (از رشیدی)
نگین خانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری. آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند: زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگند ولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال. ازرقی. نگین دان او را چه زود وچه دیر گهی کرد بالا گهی کرد زیر. نظامی. ، انگشتری. (فرهنگ فارسی معین). - نگین دان زمرد (زبرجد) ، یعنی ماه، و بعضی کنایه از فلک گویند، و اول اصح است، چنانکه نظامی گوید: مه که نگین دان زبرجد شده ست خاتم او مهر محمد شده ست. و حکماگویند رنگ ماه سبز است بنابراین او را نگین دان زبرجد گفته اند. (از رشیدی)
نوعی از سار باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ و برپشت نقطه های سفید دارد. (برهان) (آنندراج). نام جانوری است سیاه رنگ که بر پشت آن نقطه های سفید باشد و آنرا سار و ساروج نیز گویند. (جهانگیری) : گهی به بینی چوپشتباز گشته خشین گهی منقطه بینی چو پشت سنگین سار. عنصری. چو پشت سنگین سار است شکل لالۀ او چکان بسان نقطهای پشت سنگین سار. ازرقی. رجوع به سنگی سار شود
نوعی از سار باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ و برپشت نقطه های سفید دارد. (برهان) (آنندراج). نام جانوری است سیاه رنگ که بر پشت آن نقطه های سفید باشد و آنرا سار و ساروج نیز گویند. (جهانگیری) : گهی به بینی چوپشتباز گشته خشین گهی منقطه بینی چو پشت سنگین سار. عنصری. چو پشت سنگین سار است شکل لالۀ او چکان بسان نقطهای پشت سنگین سار. ازرقی. رجوع به سنگی سار شود
کمین ساز. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین آور. (ناظم الاطباء). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). آن دسته از لشکری که در کمین نشسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین آور و کمین کننده شود
کمین ساز. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین آور. (ناظم الاطباء). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). آن دسته از لشکری که در کمین نشسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین آور و کمین کننده شود
مرزبان. (دهار) (آنندراج) ، خداوند ده و ریش سفید ده. (ناظم الاطباء). دارندۀ زمین و صاحب ملک و مزرعه، به اصطلاح هندی، مأموری که مالیات اراضی سپردۀ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء). واسطۀ میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. (یادداشت ایضاً)
مرزبان. (دهار) (آنندراج) ، خداوند ده و ریش سفید ده. (ناظم الاطباء). دارندۀ زمین و صاحب ملک و مزرعه، به اصطلاح هندی، مأموری که مالیات اراضی سپردۀ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء). واسطۀ میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. (یادداشت ایضاً)